سمیه

ساخت وبلاگ
ای بابا دلم نمیخواد حتی ببینمش کافی بشینی کنارش از سر تا پات میخواد ایراد بگیره. به هرکی هم بگی میگه خب مادرشوهره... آقا یعنی کسی نیست بگه این چه وضعشه.. همین جمله بهشون رسما مجوز دخالت آتیش زدن رو اعصاب راحت راه رفتن فضولی جاسوسی و... میدهاصلا حیا هم ندارن بگن اینم مثه دختر خودمونانگار اومدیم پرستار پسرشون باشیم و حق هیچ اعتراضی هم نداریم.وقتی خوب آتیش میزنه و مطمئن میشه دیگه بیشتر از این نمیتونه بسوزونه اونوقت به عنوان آتش بس میاد وسط تازه میخواد آشتی بده به عنوان فرشته نجاتیعنی ها کلا دلت میخواد بگی بجهنم بشوریش و پهنش کنی رو طنابکافی بهش از روی محبت کادو بخری یجوری کوچیک جلوه میده کارتو یا کافی یه جمله خوب بهش بزنی ولی از زبونش جز زهر هیچی نمیشنوی... بدتر از اون آقامون... تا چشمش میخوره به مادرش سریع جبهه عوض میکنه میپره تو بغل مامان جونش و شیر میخوره... آهخاک تو سرت ... حالم گرفتست اگه میشد پسر و مادر و یجوری بشوری ها حتما اینکارو میکردم + نوشته شده در پنجشنبه سیزدهم مهر ۱۴۰۲ ساعت 20:1 توسط بهناز ه .زینب خ . زینب ق د .  |  سمیه...ادامه مطلب
ما را در سایت سمیه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chot90 بازدید : 11 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1402 ساعت: 13:47

خدایا خودت میدونی تو دلم چه خبره... بهم آرامش بده...

+ نوشته شده در یکشنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۴۰۲ ساعت 23:33 توسط بهناز ه .زینب خ . زینب ق د .  | 

سمیه...
ما را در سایت سمیه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chot90 بازدید : 22 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1402 ساعت: 13:58

دنیای عجیبیچندسالمون شده خیرسرمون دیگه الان برای خودمون خانمی شدیم اما انگار دنیامون هم نمیخواد ما از گذشته خاطره ای برامون بمونهخیلی فاصله افتاده بین خودمو و خواهر و برادر و خانوادمانگار ازدواج یه همچین خاصیتی دارهدلم گرفتهدیگه مثه قبل وقتی دلم میگیره آهنگ و ترانه گوش نمیدمانگار برام معنا ندارهحتی گریه هم نمیکنمفقط یه گوشه میشینم و به یک نقطه خیره میشممیگم چرا باید گریه کنمچرا باید ترانه گوش کنم چه خنده داراما دلم گرفتهدوستام هرکدوم دنبال مشغله و زندگی خودشونمنم یه گوشه تنهاحتی نمیدونم کسی این پیامو میبینه؟دنیا چه جای مزخرفیکلی دوست و رفیق اخرش چی شدهیچیفقط خاطره شدحالا هرکی حتی زحمت یه زنگ زدن به خودش هم نمیدهگاهی حتی زحمت جواب دادن به تماستو هم نمیدناونکه خواهرامن جواب نمیدن دوستام که جای خودشون و دارنقبلن اینطوری نبودهمه پیش هم بودیم حتی اگه همو ناراحت میکردیمالان دنبال بهونه ایم که از هم فرار کنیمچی شده ؟؟خدایا چقدر دلم یه بارون میخواد که برم بدون چتر زیر بارون فریاد بزنم جوری که ابر اسمون بشکافه از فریادمدلم میخواد باز خاطرات خوب بسازم اما نمیدونم چرا خوب نمیشههمش یکی میاد خرابش میکنهخدایا کمکم کن گذشته رو بیخیالشم و حال و دریابمکسی نیست کنارم یعنی هست همسایه های خوبی دارم اما حوصله ندارمگیج و درگیرمقبلن دنبال کار بودم و عشق الان دنبال پول... حالم دیگه داره بهم میخوره از دنیا + نوشته شده در جمعه هجدهم آذر ۱۴۰۱ ساعت 2:14 توسط بهناز ه .زینب خ . زینب ق د .  |  سمیه...ادامه مطلب
ما را در سایت سمیه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chot90 بازدید : 52 تاريخ : شنبه 10 دی 1401 ساعت: 14:24

دنیای عجیبیچندسالمون شده خیرسرمون دیگه الان برای خودمون خانمی شدیم اما انگار دنیامون هم نمیخواد ما از گذشته خاطره ای برامون بمونهخیلی فاصله افتاده بین خودمو و خواهر و برادر و خانوادمانگار ازدواج یه همچین خاصیتی دارهدلم گرفتهدیگه مثه قبل وقتی دلم میگیره آهنگ و ترانه گوش نمیدمانگار برام معنا ندارهحتی گریه هم نمیکنمفقط یه گوشه میشینم و به یک نقطه خیره میشممیگم چرا باید گریه کنمچرا باید ترانه گوش کنم چه خنده داراما دلم گرفتهدوستام هرکدوم دنبال مشغله و زندگی خودشونمنم یه گوشه تنهاحتی نمیدونم کسی این پیامو میبینه؟دنیا چه جای مزخرفیکلی دوست و رفیق اخرش چی شدهیچیفقط خاطره شدحالا هرکی حتی زحمت یه زنگ زدن به خودش هم نمیدهگاهی حتی زحمت جواب دادن به تماستو هم نمیدناونکه خواهرامن جواب نمیدن دوستام که جای خودشون و دارنقبلن اینطوری نبودهمه پیش هم بودیم حتی اگه همو ناراحت میکردیمالان دنبال بهونه ایم که از هم فرار کنیمچی شده ؟؟خدایا چقدر دلم یه بارون میخواد که برم بدون چتر زیر بارون فریاد بزنم جوری که ابر اسمون بشکافه از فریادمدلم میخواد باز خاطرات خوب بسازم اما نمیدونم چرا خوب نمیشههمش یکی میاد خرابش میکنهخدایا کمکم کن گذشته رو بیخیالشم و حال و دریابمکسی نیست کنارم یعنی هست همسایه های خوبی دارم اما حوصله ندارمگیج و درگیرمقبلن دنبال کار بودم و عشق الان دنبال پول... حالم دیگه داره بهم میخوره از دنیا + نوشته شده در شنبه بیست و ششم آذر ۱۴۰۱ ساعت 23:21 توسط بهناز ه .زینب خ . زینب ق د .  |  سمیه...ادامه مطلب
ما را در سایت سمیه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chot90 بازدید : 39 تاريخ : شنبه 10 دی 1401 ساعت: 14:24

تا خونمون و یکسال میشه عوض کردیم شوهرم یعنی عشق قدیمی نمیدونم چرا دوست نداره خیلی حرف بزنه کلا ساکته سایلنته و یجوری رو ویبرستوقتی کنارشم فقط به صفحه گوشیش نگاه میکنم که ببینم داره چی و سرچ میکنه تا شاید از افکار تو سرش یکم باخبرشم. جز قیمت ماشین و سکه و از اون عکسای بدنسازی چیزی پیدا نمیکنم. گه گداری هم چند عکس دختر خفن که خودمم دلم میخواد زل بزنم بهشون.. بگذریم کلا این عشق قدیمی خیلی دیواره... نمیدونم اونوقتا عاشق چی این شدم ؟؟ چشماش بود ارهخدا چرا من اینقدر کور بودم؟؟ انگار با یه دیولر ازدواج کردم که روش دوتا چشم جذابه اخه آدم اینطوری هم عاشق میشهبه هرحال تصمیم گرفتم با همسایه ها پایه دوستی بریزم و باهاشون رفت و امد کنم تا همین دو گرم حافظه و عقلی که برام مونده از دست نره. البته این مدل صحبت کردن درست نیست اما حقیقتهاز دست خواهر و خانوادمم دلخورم چون انگار اونا سرکارن و توقعات من برای دید و بازدید زیاده. والا گفتم ماهی یبار همو ببینیم که صداشون در اومد و منم کوتاه اومدم. چی بگم حالا پاشدم به یه بهانه رفتم خونه همسایه درسته مدرکمون فوق لیسانسه ولی هرکاری بکنیم باز اجداد غار نشینمون انسان هایی اجتماعی بودن منم نمیتونم متمدن باشمبعد از چند بار رفت و امد و سوتی دادن تو حرف زدن دستم اومده چطوری کلا باید باهاشون صحبت کنم که باعث سوتفاهم نشهخاک تو سرم چی سرم اومده داغون شدمامشب که رفتم یه بسته امانتی و ازشون بگیرم با یه تعارف رفتم تو خونشون و خواستم کلا اونجا بمونم چون همه دور هم بودن. میگفتن و میخندیدنشوهرمو هم تو خونه تنها گذاشتم عشق هم حدی داره دیگه..بازم میگم دلم میخواست دانشگاه نمیرفتم درس نمیخوندم امایه آدم ساده بی تمدن باقی میموندم که دورم شلوغ بود و خانواده و خواهر برا سمیه...ادامه مطلب
ما را در سایت سمیه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chot90 بازدید : 41 تاريخ : شنبه 10 دی 1401 ساعت: 14:24

پشت میز کارم نشستم... نوروز باشه و بلند بشی بیای سرکار.... یهو دلت تنگ بشه واسه دوستات ... رفیقای قدیمی... گوشی رو برداری و به سمی پیام بدی... و بعدش سمی زنگ بزنه و کلی با هم حرف بزنی و روزهای رفته جون بگبره توی روح و جونت... بعد آدرس وبلاگ قدیمی ... و الان من اینجام .... با همه تون دنیایی خاطره دارم ... حتی با خاطره :)).... من اینجا رو تازه پیدا کردم ... می نویسم براتون .... ز خ + نوشته شده در یکشنبه هفتم فروردین ۱۴۰۱ ساعت 14:39 توسط بهناز ه .زینب خ . زینب ق د .  |  سمیه...ادامه مطلب
ما را در سایت سمیه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chot90 بازدید : 94 تاريخ : چهارشنبه 22 تير 1401 ساعت: 5:24

الان بهترین موقع است که بخوابی... اینجا صدای باد می پیچه ... سرکارم ولی چرتم می بره...

+ نوشته شده در دوشنبه هشتم فروردین ۱۴۰۱ ساعت 15:40 توسط بهناز ه .زینب خ . زینب ق د .  | 

سمیه...
ما را در سایت سمیه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chot90 بازدید : 70 تاريخ : چهارشنبه 22 تير 1401 ساعت: 5:24

میفهمی چی میگم؟؟میگم من سیب و نخوردم....من اون سیب و نخوردماین داستان از کجاست؟من نخوردماصلا از کجا معلوم آدم و هوا اون سیب و خورده باشند؟من ندیدم اصلا خورده باشن به من چه؟؟؟؟؟؟؟این چه عدالتی؟مگه من ب سمیه...ادامه مطلب
ما را در سایت سمیه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chot90 بازدید : 80 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 0:50

حال این روزای من بیشتر شبیه یه بغض نترکیدست که تو گلوم داره خشک میشهنه بوی روزای نوی عید مثه قدیمه نه بابونه ها مثه قبلناینروزا داستان های تلویزیون با بازیگراشونم غریبن.اینروزا دستای یخ زده کارگرا مثه سمیه...ادامه مطلب
ما را در سایت سمیه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chot90 بازدید : 98 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 0:50

خیلی میترسمترس و دلهرهنگاهمو به دنیا عوض میکنهاز مرگ نمیترسماز نامردی ها میترسمصورتمجوری کابووس زندگیم شده که تحملش و ندارموقتی ژل و میزد کلی از کارش تعریف میکرددکتر بود میگفت متخصص پوسته تو اینترنت ه سمیه...ادامه مطلب
ما را در سایت سمیه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chot90 بازدید : 241 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 0:50